امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

حرف هایی هست که باید زده بشه حرف هایی هم هست که باید شنیده بشه اما ... آرام ،‌همچون نجوا...

و اما اولین و مهمترین نجوا : هرگونه کپی برداری از مطالب "‌ نجوای ماه " بدون ذکر منبع و نویسنده هم ناراحتی و پیگیرد قانونی در این عالم را در پی دارد و هم در سرای باقی ...

۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام

24 شهریور ،‌ ساعت 9 صبح ،‌ برای همیشه جانان من ، جانِ من رفت .

کسی که بودنش برای من بزرگترین پناه و دل گرمی بود .

کسی که بعد از رفتنش همه دنیا جلوی من یه تنه ایستاد ... تازه اون موقع بود که معنی خیلی چیزا رو فهمیدم .خیلی از حرف ها ... نگاه ها ... لحن ها ...

کسی که چه باشه چه نباشه ،‌ آسمون زندگیه منه .

از افق تا افق ،‌بالا سرت آسمون خداست و تَه نداره

آخر نداره

پایان نداره

برای منم تو هیچ وقتِ هیچ وقت ؛

نه تموم میشی

نه پایان می پذیری

و نه به انتها می رسی


آسمون زندگیم ! جات همیشه بالای سَرَمه .

از ساعت 9 صبح 24 شهریور اون سال ها ،

من

خود

به چشم خویشتن

دیدم

که

جانم

می رود



امضا :‌بانو

بانوی ماه
۲۴ شهریور ۹۵ ، ۲۲:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

سلام .

پست ثابت من برای روز پناه دل و شناخت دل ...


وَ اَنْتَ رَبّی ، وَ مَلیکُ اَمْری ،

اُشْکُو اِلَیْکَ غُرْبَتی ... *


تو پروردگار من و مالک امور من هستی

به تو از غربت و ذلت خود شکایت می کنم ...

....................................................................

* فرازی از دعای عرفه




امضا :‌ بانو



بانوی ماه
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۵۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام .

14 شهریور یکی از اون روزایی بود که با کمی چشم پوشی ، می تونی لا به لای یک از روزای آخرین ماه تابستون جاش بدی .

روزی بود که تلخی شهریور رو برات کمی قابل تحمل می کنه .

روزی بود که تو رو متکی کرد به خودت نه به کسی دیگه .

روزی بود که از ته دل آرزو کردم که : ای کاش بودی ...

روزی بود که شیرینیش مثل آب نباتای بچگی ،‌ هر وقت یادش بیفتی ، لبخندش  مهمون لبات می شه و برق خاطره اش ،‌بهت چشمک می زنه


14شهریور : جشن دانش آموختگی دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی ...

وقت قرائت سوگند نامه  _ پرت کردن کلاه ها _ انداختن عکس یادگاری _ دیدن دوباره استادهای خوب و راهنما _ همه و همه سنجاق شدن به 14 شهریور 1395



امضا :‌ بانو

بانوی ماه
۱۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام .
دوباره شهریور و دوباره رفتن
دوباره شهریور و دوباره دلتنگ شدن


دیروز ، 10 شهریور ، ساعت حدودای 4. 5  صبح ، حاج عمو برای همیشه رفت

رفت تا با یادش زندگی کنیم

رفت تا با خاطره هاش خاطره بازی کنیم

رفت تا با جای خالی ش ، زندگی رو به سر کنیم

رفت

برای همیشه رفت


از دیروز همه خاطره هایی که باهاش داشتم ،‌داره جلوی چشمام رژه می ره .

از صبح زود بلند شدناش برای نماز صبح

از لحن عجیب دعای بعد نماز صبحش

از قد خمیده

از نون تازه گرفتناش

از جای پارک جلوی مغازه اش برای ماشین نگه داشتناش

از ( سلام بالا ) * گفتناش

از  گرفتن دست من  روز از حج اومدنش

از ناراحتی برای پای شکسته من

از توجه به بزرگترا و احترام به اونا توسط کوچیک ترا

از صبوریش

از تو دار بودنش

از ...

از

از همه اینا سخت تر رفتنشه

...

حاج عمو مهربون ما برای همیشه رفت

رفت تا آروم آروم ،‌بی هیچ دری ،‌بی هیچ سختی ، دنیا رو واسه آدمای دنیا گذاشت و

رفت

قدر قدِ خمیده حاج عموها رو بدونیم .

 شهریور تلخه ،‌چه دهمین روزش باشه ،‌چه بیست و چهارمین روز ...

.........................................................................................

* سلام بالا به زبان آذری می شه :‌ سلام فرزندم


امضا :‌بانو

بانوی ماه
۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام

نمی دونم چند تا از اون گلدونای سفالی قدیمی که توش گل شمعدونی می کاشتن داری؟

گلدونایی که بدون رنگ بودن و ساده 

گلدونایی که با گلای شمعدونی و محبوب شب کنار باغچه ردیف می شن ...


الآن که داشتم گلای تو گلدونای سفالی مون رو آب می دادم ، همین که یه قطره آب چکید روش ، بوی خ ا ک ش بلند شد . اونقدر تشنه این آب بود که با بوی خ ا ک ش همه حیاطمون رو پر کرده بود ...

بوی خاک

بوی گِل

بوی خاطره

چرخش میز سفالگری

تغییر

...

جالبه ؛ منه آدمی زاد هم خمیر مایه م از خاک و گِله .

اما نمی دونم چرا همین که بارون می یاد به جای این که منم مثل گلدونامون بگم که تشنه ی آب و بارونم ؛

چتر می گیرم روی سرم

تا

مبادا

خیس

بشم ....


تو مسافری روان کن ،‌سفری به آسمان کن

تو بجنب پاره پاره ،‌که خدا دهد رهایی

به مقام خاک بودی ، سفری نهان نمودی
چو به آدمی رسیدی ،‌هله تا به این نپایی

( مولانا)


امضا :‌بانو

بانوی ماه
۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام.

از اول شهریور ضربان دلم ، بدجوری ناهماهنگ می زنه ... درست مثل لحظه رفتنت


امضا:‌بانو

بانوی ماه
۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر