امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

حرف هایی هست که باید زده بشه حرف هایی هم هست که باید شنیده بشه اما ... آرام ،‌همچون نجوا...

و اما اولین و مهمترین نجوا : هرگونه کپی برداری از مطالب "‌ نجوای ماه " بدون ذکر منبع و نویسنده هم ناراحتی و پیگیرد قانونی در این عالم را در پی دارد و هم در سرای باقی ...

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام .

همیشه به این روز که می رسیدیم ،‌ از چند دقیقه قبل ترش شبکه های تلویزیون رو عوض می کردی تا ببینی کدوم شبکه ،‌ مراسم رو زنده و مستقیم نشون می ده . بعد از گذشت سال ها هم هنوز پیگیر بودی که ببینی دستاورد امسال بچه ها چیه . هنوز هم وقتی برنامه شروع میشه ،‌ چنان دقت می کنی و حواست رو جمع ، که اصلا یادت می ره  الآن تو خونه نشستی و در میدون نیستی .

حس اینکه هنوز هم خودتو یه نیروی آماده باش میدونستی همیشه و همیشه برام جذابیت داشته .

منم برای اینکه تو این جذابیت و جذبه و احساست شریک بشم ازت می خواستم  برام از عنوان ها و درجه ها بگی . از این که هر کدوم از این لباس ها و رنگ ها چه معنا و مفهومی دارن . از اینکه هر ستاره به چه معناست ...

و من هم برای اینکه هر سال از تو این سوال ها رو بپرسم تا تو بهم جواب بدی ،‌ اصلا به حافظه نمی سپردم . هر سال این سوال های من بود و هر سال جواب های سنجیده تو . هر سال علامت سوال های من بود و هر سال نقطه به نقطه توضیح دادن تو ...

حالا از اون روزها و لحظه ها خیلی می گذره . و تو دیگه پیش من نیستی . ولی من فهمیدم که امیر شدن به تعداد ستاره های روی دوش نیست . چه بسا ستاره های تو آسمونی که هر کدوم ازاین مردان بی ادعا دارند بیشتر از اونی هست که رو شونه ها جا بشه و بنشینه .

چه ستاره بارونی شده . حتم دارم اونی که بیشتر از همه داره بهم چشمک می زنه از بقیه ستاره ها آشناتره ... سلام ...


امیرم !

فرمانده دلم ! بلند آسمان جایگاهت ...


امضا :‌بانو

بانوی ماه
۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ...

امام معصوم حضرت باقرالعلوم می فرمایند : هر مومنی را که دوست دارید ، او را از آمدن ماه رجب آگاه کنید .

کلا سفر و مسافرت به هر نیتی که باشد ، آدمی را به وجد می آورد . چه از زمان بچگی و دوران دبستان که اردوهای یه روزه مدرسه برامون حکم مسافرت رو  داشتن ، چه اردوها و سفرهای دانشجویی که می روی تا بجویی آنچه را که تا حالا نجوییده بودی .

قرارمان رفتن به شهر و دیار کریمان , عالِمان عامِل به علم ، قم بود . وعده همگی ساعت 6:30 بود . برق و نشاط شادی و خوشحالی از تجربه مسافرت یک روزه از چشمانمان پیدا بود . تقریبا همه خوش قولی کرده و سر ساعت رسیدند ( آدم باید خوش قول باشد ) .

وقتی معتقد باشی که مسیر هم جزئی از مسافرت به حساب می آید ، با استارت زدن آقای راننده ، استارت خوراکی و بحث شیرین خوردن و خاطره سازی و خوش گذرانی هم آغاز می شود . توجه داشته باشید که همگی یه صبحانه کوچیک در منزل و یا خوابگاه میل کرده بودیم ولی باز گرسنه خوراکی های توی راه بودیم . یکی از عواملی که باعث می شه مزه خوشمزه مسافرت در خاطره آدم بمونه ، داشتن یه همسفر خوبه که خدا رو شکر در این سفر از آن بی بهره نبودیم و متقابلا دوستان هم از حضور ما بی نصیب نماندند .

گرمای نان تازه دلگرممان کرد به  بودن دوستان خوب و همراهان محترم . همگی به صرف نان و گوجه و خیار و پنیر دعوت بودیم . تجربه لقمه گرفتن در حین حرکت ماشین توانایی آدم رو بالا می بره برای روزهای سخت .

خیلی از ماها و حتی خود من شاید وقتی اسم یکی از عالمان و عارفان راه حق را می شنویم ، در وهله اول شاید ذهنمان به همان عبادت و سلوکشان معطوف شود اما وقتی کمی لابه لای برگ های عمرشان قدم می زنی ، عطر خوشبوی بندگی را استشمام می کنی . حضرت سید شهاب الدین مرعشی نجفی هم یکی از آن بندگان پاک حضرت دلدار بودند . شخصیتی که عمر پر برکت و شریف خود ر ا صرف جمع آوری نسخ خطی کردند و آنها را در مجموعه ای گرد آوردند . عالمی که برای تهیه هر کدام از آنها ، سختی را به جان خریدند . بنا به فرمایش خود حضرت و یادداشت هایی که در ابتدای نسخه ها و کتاب ها نوشتند ، بیان کردند که فلان کتاب را به ازای دو ماه روزه قضا بدست آوردم و یا این کتاب را در ازای دوسال نماز قضا تهیه کردم . تهیه بیش از چهل هزار نسخه کار یک روز و یک ماه نیست . ایشون از سن 23 سالگی به جمع آوری گنجینه پُر گنج روی آوردند و زندگی خود را وقف این کار کردند . چقدر آدمی می تواند فعل آدمیت و انسانیت را در خود به بالفعل تبدیل و نزدیک کند که برای منزل آخرت هم ، همجواری با کریمه اهب بیت را نپذیرند و وصیت کنند که پیکرشان را در زیر پای جویندگان علم و حقیقت ، که به کتابخانه خود در رفت و آمد بودند ، به خاک بسپارند و در آسمان آرام گیرند و همچون شهابی پر نور ، در آسمان علم و کتاب و حفاظت بدرخشند و تلنگری باشد برای من و امثال من که ندانسته چطور بهارهای سبز عمر را به پاییز هزاررنگ رساندیم ؟ تلنگری باشد برای اینکه حواسمان را پرت بیهوده های زندگی نکنیم و جمع آن آن کنیم که در برایبر این گنجینه علم ، مسئولیم .

همانطور که مرد خدا ، آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی بر خود لازم می دانسته که با جان و دل از آنها نگه داری و پاسداری کند ، حال وظیفه من و امثال من است که قدر و ارزش و منزلت آن را بدانیم . منی که بدانم چه تاریخی رو به روی من است ؟ هر کدام از آنها چه شرح حالی داشه اند .. اگر از حالا هم شروع کنیم به نگهبانی و نگهداری چه بسا که عمر دنیایی کفاف ندهد ...


آقا سید شهاب الدین مرعشی نجفی ! شما که اعتقاد داشتین خاک پای جویندگان علم مقدس و پاک است ، برای من و دوستان من و همه کسانی که پا در این راه گذاشته اند دعا کنید . دعا کنید تا فردا ، روز دیدار ، چهره هایمان از کم گذاشتن ها و کم کاری هایمان خجل نباشد ...

برای تایید در ثابت قدم بودنمان ، پا درصحن پُر امید اخت الرضا گذاشتیم . آخ که چه کرامتی دارند این خاندان ... همین که پا در حیاط می گذاری ، حیات می یابی . سیراب می شوی از کرامت و کریم بودن ... حال دل با تو گفتنم هوس است ....

اصلا همین که نیت سفر پیش آمد ، یعنی اینکه دعوت شدی ... خوشا به حال ما ... همینکه می خواهی از دلتنگی سر به بالا بگیری ، نور امید به تو از لا به لای آینه های هزار تکه ، لبخند می زنه . چرا که ناامیدی و ناراحتی اذن دخول ندارند . فقط کافیه که سیم دل و جانت وصل شود ، دخیل ضریح کریمه اهل بیت شود ، دیگر مطمئن باش که ناامیدی و غصه ، راه خانه ات را پیدا نمی کند ..

چقدر غروب روز دوشنبه اول رجب المرجب 1436 هجری قمری پر امید است .


.........

سلام .

این سفرنامه مربوط میشه به سفر سال گذشته به شهر قم .

سفری که با همه سفرهای قبلیم متفاوته . جنس زیارتش فرق می کرد ...

بی نهایت دلتنگ ایوان آینه هستم بانو ....



امضا : بانو

بانوی ماه
۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
سلام .
چهارم  پنجم عید بود که رفتم سراغ خلوت نشین .
با بی حوصلگی هم رفتم . اصلا حوصله خودمو نداشتم . دلم می خواست خدا از عرش بیاد پایین و روبه روم بشینه و منم ، تند و تند همش غُر بزنم . می دونستم که غُرهامم الکیه و خودمم حوصله اون همه غر رو نداشتم .
ولی دل است دیگر . اگر نگیرد و تنگ نشود و شکوه نکند و غُر نزدند که نمی شود .
می خواست ناز کنه و دلبری .

این جور مواقع که دلتنگ می شم و دلم هوای آسمون رو می کنه ،‌ همنشین شدن با خلوت نشین کمی آرومم می کنه .
روزایی که دلت برای دلِ تنهات ،‌ می سوزه
روزایی که می خوای دستتو رو دلت بکشی که : جانا ! این نیز بگذرد .

دل است دیگر ... دلش کمی خدا می خواهد .
یادمه وقتی دیوان خلوت نشین رو تو دستم گرفتم و به شاخه نباتش قسم دادم و قرآن تو سینه اش را شاهد گرفتم ،‌ همین که دستم رفت تا صفحه ای رو انتخاب کنه ،‌ گفتم : تو رو خدا یه فال خوب ،‌ یه حال خوب دلم می خواد .
فقط یه حال خوب ...
وقتی که غزل انتخابی رو دیدم ،‌حقیقتش کمی تعجب کردم . هیچوقت نشده بود که برام این غزل بیاد . حقیقتش زیادم خوشم نمی یومد .
ولی وقتی دیدم این غزل انتخاب شده ،‌ گفتم حتما چیزی برای گفتن داره .
شروع کردم به خواندنش :

دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل

ای درگه اسلام پناه تو گشاده
بر روی زمین روزنه جان و در دل

تعظیم تو بر جان و خرد واجب و لازم
اِنعام تو بر کون و مکان فایض و شامل

روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی
برروی مه افتاد که شد حل مسائل

خورشید چو آنخال سیه دید بدل گفت
ای کاش که من بودمی آن هندوی مقبل

شاها فلک از بزم تو در رقص و سماعست
دست طرب از دامن این زمزمه مگسل

می نوش و جهانبخش که از زلف کمندت
شد گردن بدخواه گرفتار سلاسل

دور فلکی یکسره بر منهج عدلست
خوش باش که ظالم نبرد راه بمنزل

حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است
از بهر معیشت مکن اندیشه باطل

...

فقط خدا می دونه که بعداز خوندن این غزل ، چه آرامشی گرفتم .
دلم قرا گرفت .. قرار پیدا کرد ...
حسی که از تمام این غزل گرفتم یک طرف ؛ ولی بیتی که امیدوارم کرد به این که هست ، به این که می بینه و به اینکه هوامو داره این بیت بود : خورشید چو آنخال سیه دید بدل گفت   ای کاش که من بودمی آن هندوی مقبل

خورشید نگاهت همیشه تابان ای جان جهان ...

امضا : بانو
بانوی ماه
۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر