نجوای هشتم : اینکه ...
سلام .
اینکه چون ما گرگ رو نمی خوریم ، اونم نباید ما رو بخوره ...
اینکه چون ما به گرگ حمله نمی کنیم ،اونم نباید به ما حمله کنه ...
چه استدلال مسخره ایه .
اینکه توقع داشته باشی همه بدونن که تو این محبت و دوست داشتن رو از روی مهربوبی انجام می دی ؛ نه انجام وظیفه ...
اینکه باور یه عده این باشه که لطف مکرر تو ، میشه حق مسلم اونا ...
اینکه با وجود تمام شبکه های اجتماعی ، زحمت ندن به خودشون که با همون پیامک ساده حالتو بپرسن ...
اینکه وقتی می بینیشون ،با یه لبخند مصنوعی تو ظاهر و بایه توپ پُر از واژه های حق به جانب ، رو کنن بهت و بگن ، فکر می کردیم دوست نداری باهامون باشی ....
اینکه اگه تصمیم بگیری در برابر رفتارهای غلطشون ، آینه بشی تا زشتی هاشونو ببینن و مثل خودشون رفتارکنی ...
اینکه ...
اینکه ...
اینکه ...
...
خسته ات می کنه ... خسته از همه آدمایِ آهنیِ زنگ زدهِ ناجوش
چقدرم فضای هوای این جور آدما سنگینه .... درست مثل دلای سنگیشون ....
امضا : بانو