امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

شباهنگام ؛ به آسمان نگاه کن ...

امشب ای ماه ...

حرف هایی هست که باید زده بشه حرف هایی هم هست که باید شنیده بشه اما ... آرام ،‌همچون نجوا...

و اما اولین و مهمترین نجوا : هرگونه کپی برداری از مطالب "‌ نجوای ماه " بدون ذکر منبع و نویسنده هم ناراحتی و پیگیرد قانونی در این عالم را در پی دارد و هم در سرای باقی ...


... از ابتدا تو بودی

 

در انتها تو هستی ...


حرف هایی هست که باید زده بشه

حرف هایی هم هست که باید شنیده بشه

اما ...

آرام ،‌همچون

نجوا...

 

همیشه نوشتن برام یه جذابیت خاصی داشته . قلم تو دست گرفتن و با صفحه سفید کاغذ رقیب شدن .بازی با کلمات و چینششون کنار همدیگه . گفتن حرف دل .خالی کردن ذهن از تمام اما و اگرها و شایدها ...

 

تقریبا از همون سالای اول دانشگاه _ سال های 87_ 88 _تو فکر وبلاگ نویسی بودم . برام انتخاب عنوان وبلاگ خیلی مهم بود . حتی می شد ماه ها به اسمی که می خوام انتخاب کنم فکر می کردم . بالاخره اسمی انتخاب شد و کلامی آغاز ... ولی هر بار به دلایلی به آخر نمی رسید .تنبلی خودم ، خرابی بلاگفا ، محدودیت ابزار و سرویس ... همه و همه بهونه شد تا برای مدتی ننویسم . مخصوصا این آخری که بلاگفا برای  حدود  دو ماه از ارائه سرویس ناتوان بود . همون جا بود که بعد از چندین وبلاگ عوض کردن  فهمیدم بهترین راه نوشتن ،‌ همون دفتر و قلم ساده خودمونه که همیشه همرامته و هروقت هم بخوای می تونی دوباره و چندباره مرورشون کنی . نیازی به رمز و نام کاربری هم نیست .البته اغیار حق خوانش بدون اذن رو ندارن ...

 

و اما نجوای ماه ؛عنوانی که خیلی دوسش دارم و بعد از کلی وبلاگ عوض کردن به چیزی که می خواستم رسیدم .

تو روز آدما خیلی حرف ها رو می زنن و خیلی از حرف ها رو هم نمی شنون ولی تو شب و سکوتش ،‌ بغض دلتنگی ها رو می بینی و با گوش دلت می شنوی . تو شب می تونی بدون هیچ واسطه و رابطه ای بشینی و دو کلمه حرف دل بگی و جان سخن بشنوی حتی اگه لب باز نکنی و فقط سرتو بالا بگیری . می بینی که چه ستاره بارونی شده آسمون خاطراتت . مخصوصا وقتی ماه در خونه نگاهتو می زنه و ستاره می یاد لب طاقچه آرزوهات می شینه و چشمک زنون  ،‌ دلگرمت می کنه به اینکه هست .هست و تو هََم باید باشی و دلتو قرص می کنه به اینکه تو دل سیاه شب ،‌سفیدی و نورش راه رو نشونت می ده . تلنگری می زنه بهت تا بفهمی که پازل زندگی تا وقتی حل نشده مثل همین تاریکی شب ،‌سنگینه و نامعلوم . ولی وقتی مثل ستاره ها  دونه دونه کنار هم قرار گرفتن و جفت  شدن ،‌ سبک میشن و معلوم.

 

 

چقدر شبنم نگاهت چکید بر پیکره سرد زمین ... می دونم . ولی بدون ساکنان آسمون بر عکس زمینی ها  که باید حرفتو فریاد بزنی تا شاید بشنون ،‌ فقط کافیه سرتو بالا بگیری و نگاهشون کنی . سر بر تربت عشق که گذاشتی باهاشون نجوا کن . خوبی سجده کردن اینه که با زمین نجوا می کنی و تو آسمونا صداتو می شنون : الهی و ربی من لی غیرک



 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی