نجوای بیست و دوم : ماه مهر
سلام .
اینم از ماهه مهر ، ماهه مهری که می گفتی .
می گفتی اومده که مهربونی کنه .
اومده که همراهیت کنه
اصلا اومده که هم دلت باشه
می گفتی هر چیزی رو می تونی ازش توقع داشته باشی الا یه چیز : اینکه بی مهری کنه . مهرشو به دلت نندازه . اصلا راه دلبریش همینه که مهربونی کنه.
ولی چی شد ... نه تنها مهربونی نکرد ؛ بلکه یه مُهر بزرگ بی تفاوتی زد پایین برگه اش و رفت
خیلی آروم تر از اونی که فکرشو می کردی رفت ...تو تاریکی شبای بلند پاییزی ، دستکشاشو دستش کرد و رفت کنار خیابون یه طرفه تقویم ایستاد .
خودش زودتر از من و تو فهمیده بود که مرد میدون مبارزه با پاییز نیست ...
مطمئن باش آبان هم دست کمی از مهر نداره ....
خدا به دل آذر رحم کنه ... یکه و تنها میاد وسط این همه سردی و زردی ، شمع دلشو روشن نگه می داره و اونو می ده به تولد آفتاب ...
اینطور عاشقی کردن آذر ، کار هر کسی نیست ....
دلت عاشق ؛ مثل آذر
امضا : بانو