نجوای بیست و یکم : نذری
سلام .
فارغ از بحث دینی و عرفانی که پختن غذای نذری داره ،
جدا از حس خوبی که بهت منتقل می کنه ،
لذت تزیین غذای نذری ،
دادن یه ظرف غذای نذری به رهگذر غریبه توی کوچه ....
همه و همه شیرین و لذت بخشه .
همه ماها لابه لای خاطرات بچگی هامون ، حتما حتما یکی دوتا خاطره از مراسم های نذری پزون ؛ چه اون موقع که به هوای پختن غذای نذری تو حیاط بالا و پایین می پریدیم ، چه وقت هایی که بزرگ تر شدیم و سنگینی دل رو با هم زدن ، سبک می کردیم؛ داریم ... روزایی که وقتی یادشون می کنیم ، اگه چشمامونو نبندیم حتما یه قطره شبنم دل مهمون گوشه چشممون می شه
جدا از همه این حس و حال های خوب ، دوست داشتم نذرهایی که می کنم هم به زمان و عصر خودم باشه . نمی گم خورشت قیمه و آش رشته نپزیم . ولی در کنارش نذرهای فکری هم خیلی خوبه .... دوست داشتم نذر کتاب کنم . مثلا یه تعدادی از یه کتاب خوب رو بخرم و هدیه بدم به دیگران . اگه اون ها هم خوششون اومد در قبالش چند جلد کتاب بخرن و هدیه کنن.
یکی از نذرهایی که حتم دارم یه روز انجامش می دم ؛ دادن وعده سحری به پاکبانان محترم شهرداریه . کسانی که اگه شب تا سحر ماه رمضون بیدار باشی و تو خلوت خودت غرق نشده باشی ، حتما حتما صدای جاروی چوبی شونو می شنوی که دارن گرد و غبار آدما رو از رو زمین جارو می کنن ...
آدمایی که غذای نذری رو نمی خورن تا از برکتش سلامت باشن ، غذای نذری می خورن تا سیر بشن ....
امضا : بانو